میر حسین موسوی نخست وزیر پیشین جمهوری اسلامی که در سال ۸۸ بدلیل به زعم خودش انحراف از اصول اولیه انقلاب اسلامی به رقابت های انتخاباتی ورود کرده بود در روزهای اخیر و پس از ۱۲ سال حصر غیرقانونی در بیانیه ای خواستار عبور از جمهوری اسلامی بوسیله ی برگزاری همه پرسی تغییر قانون اساسی شده است.از دید نگارنده این رویداد فصل جدیدی در معادلات سیاسی ایران باز خواهد کرد و عملا راه را برای هرگونه عمل اصلاح گرایانه احتمالی نجات بخش رژیم خواهد بست.
میر حسین موسوی از جالب توجه ترین شخصیت های جمهوری اسلامی است. او که قبل از انقلاب فعالیت های سیاسی اش را با عضویت در گروه جنبش مسلمانان مبارز که گرایش ملی مذهبی اسلامی داشت شروع کرده بود پس از انقلاب با عضویت در حزب جمهوری اسلامی عملا به جناح بنیاد گرا و طرفداراسلام فقاهتی حامی خمینی پیوست. این چرخش سیاسی به علاوه چاشنی رابطه ی فامیلی او با علی خامنه ای سبب شد که پله های ترقی در جمهوری اسلامی را زود طی کرده و در دوره ریاست جمهوری خامنه ای به مقام نخست وزیری برسد. میر حسین موسوی اختلافات جدی ای با خامنه ای در دوران صدراتش پیدا کرد که حتی موجب استعفای او از مقامش شد که البته با عدم پذیرش خمینی عملی نشد. او پس از درگذشت خمینی و به رهبری رسیدن خامنه ای بدلیل اختلافات گذشته با رهبر فعلی از صحنه سیاست ایران کنار کشید و سال ها به تدریس در دانشگاه پرداخت اما انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ سرنوشت کاملا متفاوتی برای او رقم زد. در رقابت های آن سال موسوی علی رغم اینکه در سال های تاریک دهه شصت و در حین جنایت هایی چون اعدام پنج هزار زندانی سیاسی در سال ۶۷ جز بالاترین مقام های سیاسی رژیم بود به جرگه ی اصلاح طلبان جمهوری اسلامی که خواستار تساهل بیشتر در اجرای احکام اسلامی و روابط خارجی بودند پیوست و خواستار اصلاح جدی رویه ها و اجرای بی نقص قانون اساسی همواره معطل مانده جمهوری اسلامی شد.
سابقه قبلی اختلافات موسوی با علی خامنه ای در سال ۶۰ و خیز برای تغییر روندهای مورد حمایت او در سیستم، زنگ خطر برای خامنه ای و جناح طرفدار او در حکومت و به ویژه نهاد های امنیتی و سپاه را به صدا درآورد و نهایتا دخالت این جریان ها که در قالب کودتا ای انتخاباتی تجلی یافت موسوی را از رسیدن به ریاست جمهوری بازداشت. اما اعتراض مردمی که از حاکمیت روحانیون بر ایران به تنگ آمده و بدون توجه به سابقه ی موسوی با توسل رای سلبی در پی به چالش کشیدن خامنه ای و جریان حاکم جمهوری اسلامی بودند سبب شد که موسوی بر اعتراضش نسبت به تقلب صورت گرفته پافشاری کرده و عملا رهبری حرکتی اعتراضی که جنبش سبز نامیده شد و به مدت یکسال تمامی زمینه های ایدئولوژیک الیگارشی روحانیت را به چالش کشید را به عهده بگیرد. این عمل موسوی اما برای او بدون هزینه نبود و روحانیون حاکم با حصر کردن او به مدت دوازده سال در خانه ی خودش پاسخ او را دادند. هر چند عمده رهبران جریان اصلاحات با حمایت از روحانی در انتخابات ۹۲ از آرمان های جنبش سبز فاصله گرفتند اما موسوی هیچگاه از موضعی رادیکال اصلاحی خود دست بر نداشت. علی رغم فاصله گرفتن سران اصلاحات از موسوی او پایگاه حمایتی خودش را که بدلیل حمایت جسورانه اش از جنبش سبز و سال ها حصر غیرقانونی بدست آورده بود حفظ کرد. موسوی در جریان حوادث آبان ۹۸ و کاملا بر خلاف دیگر رهبران اصلاحات، سرکوب جنایت بار آن قیام را محکوم کرد. موسوی در ادامه ی روند رادیکال خود پس از خیزش انقلابی مردم ایران در چند روز اخیرا با صراحتی مثال زدنی در بیانیه ای ضمن اذعان به بی ثمر بودن کاربرد استراتژی اصلاح طلبانه اش در سال ۸۸ برای زمان حاضر، خواستار عبور از جمهوری اسلامی بوسیله ی برگزاری همه پرسی تغییر قانون اساسی شد. این اقدام موسوی از نظر نگارنده عملا تحول مهمی محسوب شده و فصل دیگری در معادلات سیاسی ایران رقم خواهد زد.
اولین تاثیر مهمی که این موضع دارد این است عملا مشروعیت هرگونه حرکت اصلاحی که نجات بخش رژیم باشد را سلب خواهد کرد. درست است که سایر رهبران جریان اصلاحات بدلیل منافع گروهی همواره سعی داشته اند علی رغم هرگونه تحقیری در چارچوب جمهوری اسلامی کنش سیاسی خود را دنبال کنند اما موسوی به سبب اکت اعتراضی خود در حقیقت به رهبری فصل الخطاب در جریان اصلاحات تبدیل شده است. تاثیر گذاری او بر این جریان در مقایسه با دیگر همفکرانش ده ها بار بیشتر است. کلام موسوی حتی از رهبر جریان اصلاحات یعنی خاتمی نیز در بدنه جریان نافذ تر است. پایگاه حمایتی فوق العاده قوی موسوی مسبب این شده که دیگر رقبایش به دشواری بتوانند او را نادیده بگیرند. صراحت بی بدیل موسوی در ناکارآمدی حکومت مستقر و نیاز به تغییر آن با توسل به همه پرسی عملا باعث بازبینی اساسی در گفتمان جریان اصلاحات خواهد شد. با وجود این موضع رادیکال موسوی دیگر سران اصلاحات نخواهند توانست بر مواضع قبلی خود باقی بمانند و بر طبل اصلاح طلبی بکوبند.
مضافا حامیان پر شمار موسوی که اتفاقا از نسل جوان تر و رادیکال تر اصلاح طلبان هستند عملا راه خود را از طیف محافظه کار جدا کرده و به جرگه ی انقلابیون خواهند پیوست. موسوی از همان سال 88 نیز بیشتر حمایت جوانان اصلاح طلب که خواسته های عمیق تری داشتند را جلب کرده بود تا افراد کهنسال معطوف به قدرت در این جریان. میزان محبوبیت موسوی در این طیف از اصلاح طلبان نه تنها کم نشده بلکه به دلیل مشی جسوررانه تر موسوی افزایش نیز یافته است. بنابراین عده ی زیادی از هواداران جوان تر اصلاحات قطعا او در عبور از رژیم او را همراهی کرده و به براندازان خواهند پیوست. این مسئله در بعد عملی حدود هفتاد درصد از بدنه ی اجتماعی اصلاحات را از جریان اصلی آن جدا کرده و نهایتا اصلاح طلبی را به جریانی فشل تبدیل خواهد. ترس از رکود این جریان سرانجام سردمداران اصلاحات را به تغییر مواضع شان و پیوستن به کاروان خیزش انقلابی ملت ایران مجبور خواهد کرد. پیوستن اصلاح طلبان به جرگه ی انقلابیون عملا نیروی سیاسی ای را در صحنه داخلی باقی نمی گذارد که رژیم با توسل به آن و دادن برخی امتیازات سطحی به مردم، سرنگونی اش را چند سالی به تاخیر بیاندازد.
نتیجتا باید گفت موضع اخیر موسوی در چرخش به سوی براندازی به دو دلیل به چالش کشیدن مشروعیت هرگونه اکت اصلاح طلبانه و جدا کردن اغلب بدنه ی اجتماعی حامی اصلاحات، امکان هر گونه حرکت اصلاح گرایانه که ناجی رژیم باشد را سد کرده و رهبران محافظه کار این جریان را مجبور به پشتیبانی از مواضع براندازانه ی موسوی خواهد کرد. با بسته شدن هرگونه منفذی برای اصلاحات درونی، رژیم با فشار همه جانبه ای روبرو خواهد شد که روند اضمحلالش را چندین برابر سرعت بخشیده و تقریبا سرنگونی اش را اجتناب ناپذیر خواهد کرد.