چند سال پیش و همزمان با سالروز وقوع انقلاب پنجاه و هفت، شعری در رثای شاپور بختیار آخرین نخست وزیر و از رهبران جبهه ملی ایران، با عنوان در رثای مرغ طوفان سرودم. در این شعر سعی کردم که به سجایای اخلاقی مرحوم بختیار اشاره کرده و ضمنا تفسیری از کنش بختیار و رویداد انقلاب 57 بدست دهم. این قطعه که در قالب نیمایی سروده شده است تقدیم شما سروران می گردد.
بوده اند همیشه مردانی
که گوش خراش می آمد طنین صدایشان
و دل آزار می نمود رنگ کلامشان
بر پیکر بی روح مردمان شان
مردانی سخت اراده چون پولاد
سخت پایدار چون کوه
و سخت زلال چون دریا
که نبودند از جنس روزگارانشان
مردانی که چشم های شان
می دید درخشش بالهای پرندگان آزاد را در افق های دور
و گوش های شان می شنوید پژواک نغمه های دلنوازی
که در ساحل بی کران خوشبختی
سر می دادند در آواز های شان
ناخدایانی که در دریاهای تاریک و طوفانی
و در ناامیدی و یاس بی پایانی
که فرا گرفته بود گوشت و پوست عرشه را
استوار ایستادند و رها نکردند مسافران شان
مسافران بی قرار شوریدند و
و ناآرام به هر سو جنبیدند و
سوراخ نمودند از سر وحشت
تن کشتی های شان
غرق شد آرزوها و
شکسته شد حباب خیال ها و
تاریکی شب دریا را فرا گرفت
خاموش نشد اما مشعل در دستان قهرمان شان